در خاطرات مرحوم آیت الله مهدوی کنی از علمای برجسته کشور آمده است که: من سفرهای زیادی به مناطق جنگی داشتم از جمله برای رسیدگی به محلهای بمباران شده در دزفول به منطقهای رسیدیم که توسط صدام بمباران شده و منطقه وسیعی را خراب کرده بود. در آن مکان جوانی را دیدم که در خرابهها نشسته و در حال گریه کردن بود من و دو سه نفر دیگر که از تهران برای بازدید و سرکشی به آنجا رفته بودیم، چند تن از نمایندگان مجلس هم همراه ما بودند و در آن زمان من وزیر کشور بودم.
من برای تسلیت نزد آن جوان رفتم و به او گفتم که ناراحت نباشد و جوان در پاسخ به من گفت: چه میگویید ناراحت نباش، ناراحت نباش، من خودم در اینجا نبودم و در کرج بودم و گرنه خودم هم مرده بودم، ۱۳ نفر از خانواده من مردهاند، پدرم، مادرم، برادر زنم، برادر زادههایم همه رفتهاند
حتی یک کودک شیر خوار در دامان مادرش بوده برادرزاده ام در آغوش مادرش به صورت گلولهای در آمده بود و در چند خانه آن طرفتر او را پیدا کردیم و با این وضع چگونه به من میگویید ناراحت نباش!
حتی بعضیها را میدیدیم از اهالی آنجا که لباس مناسبی بر تن نداشتند. خوب در منزلهایشان بودند که موشک به خانههایشان اصابت کرده بود و با همان لباس از خانههایشان فرار کرده بودند مثل زیرپیراهن و زیر شلواری و از این نوع لباسها، ظرف نداشتند و خیلی مشکلات دیگر که در روزهای اول بعد از بمباران داشتند و در ساعتهای اولیه بمباران وسایل بیرون آوردن مصدومان و شهدا در محل نبود
من خدمت امام آمدم و این جریانات را از جمله مسئله بچه را برای حضرت امام تعریف کردم و امام گریه کردند و من به ایشان عرض کردم که آن جوان به من اعتراض کرده است و امام فرمودند که آن جوان راست میگوید ما خودمان را جای او بگذاریم. مسئله جنگ یک امری است ولی مصیبت مردم را نمیتوانیم نادیده بگیریم



